هم سلولی...
ای دلم ساز دلت کوک نکن بی جهت حرف دلت سفره نکن بی جهت سینه مدر...جوش مکن بی جهت خورد نکن ریز مشو بی جهت دل به دل این همه مرداب مده تو نمی دانی ؟؟؟سر ها زده این خفاش زرنگ.... پس لطفی بکن و هیچ مگو/ نه کسی اشک بریخت...نه کسی سرخ بشد... تو بیا لطفی کن بیجهت حرف مریز/ عشق را در زبان دلت این روزها فقط زمزمه کن...فریاد کنی.یک لاشه ای .. پس هیچ مگو ... نشنیدی انکه بر دار ..فریاد کشید.... صبح دیروز که بود؟؟ بی گمان صبح پس دیروزش..... او فقط عشق فریاد کشید ....... وای خدایا ..نگاه...کمی این سوتر از احوال دلم باز...فانوس یکی دود کشید ..... شعر نیست این روزهای دل لامذهب تو ندیدی امشب ته ذهن بیدار...از درد ...اری امشب خاطرت تیرر کشید ...... تیر کشید...تیر کشید
نظرات شما عزیزان:
تمام سوزن ها یکجا در قلب آدم فرو می رود !